۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه



دوستی‌ که از دورن بچگیم باهاش دوست بودم و همیشه در هر موقیعتی با هم بودیم  داره مهاجرت میکنه به استرالیا. و میاد خونه من تا ستل بشن.
فردا قراره من برم پسرش رو مدرسه ثبت نام کنم چون ۲ هفته بعد از اومدنشون پسرش باید بره مدرسه.
من خیلی‌ خوش حالم ولی‌ از طرفی‌ هم خیلی‌ نگرانم که نکنه تمام این قضایا باعث بشه که دوستی‌ بیست و چند ساله ما از هم بپاشه.
از زمانی‌ که ما اینجا اومدیم هر سال یه مسافر که همشون هم غریبه بودن اومدن خونه ما موندن تا ستل شدن ولی‌ هیچ کدوم سعی‌ نکردن که رابطه شون رو با ما حفظ کنن.
من نمیدونم که کار ما اشکال داره؟ شاید ما زیادی نظر میدیم؟ ولی‌ من فکر می‌کنم که تصمیمهای اول خیلی‌ مهمه و شاید خیلی‌ سخت بشه جبرانشون کرد. برای همین هم دلم می‌خواست هشدار بدم تا اون اتفاق بد نیفته. چون وقتی‌ ما اولش رسیدیم اینجا به خاطر مسیر و پند‌های درستی‌ که گرفتیم خیلی‌ سریع راه افتادیم.
از طرفی‌ هم فکر می‌کنم که اونا غریبه بودن و هیچ شناختی‌ از ما نداشتن و شاید نصیحت‌های مارو دخالت دونستن. دارم فکر می‌کنم که شاید باید به آدم‌ها فرصت داد که خودشون تجربه کنن و بخورن زمین حالا یا پا میشن یا.........
ولی‌ با همهٔ این حرفا من خوشحالم که دوستم داره میاد اینجا خیلی‌ خوشحالم........

هیچ نظری موجود نیست: