سلام
امشب توی برنامهٔ "amazing race" یک جفت از شرکت کنندها (یک دختر و پسر) به مشکلی بر خوردن که فکر من و همسرم رو مشغول کرد و داشتیم راجع بهش فکر میکردیم ولی به نتیجهٔ خاصی نرسیدیم.
(این برنام یه مسابقه هست که از چند جفت تشکیل میشه و به کشورهای مختلفی میرن و تو هر کشور چند مرحله مسابقه برگزار میشه و در آخر هر برنامه هم گروهی که آخر از همه میتونه وظیفهاش رو انجام بده حذف میشه)
حالا مشکل این بود که آخرین مسابقه این قسمت که در پارک آبی دبی بود و گروها باید از یه سرسرهٔ آبی خیلی مرتفع به پائین سور میخوردند به نظر خیلی ساده میاد ولی دختره از ارتفاع و آب میترسید و نمیپرید. پسر اول یه جورایی تشویقش کرد و بعد از جواب نگرفتن هلش داد به سمت وورودی سرسر که با خشم و ناراحتی دختر مواجه شد و خلاصه یه یک ساعتی رو با هم در گیر بودن و در نهایت پسر پرید و دختر با وجودی که چند بار سعی کرد ولی نا موفق از پلهها رفت پائین. که در نهات منجر به حذف شدنشون از مسابقه شد.
ولی نکتهای که مارو به فکر برد این بود که همسرم از من پرسید اگر در زندگی عادی هم این اتفاق بیفته و تو نخواهی یه کاری که (باید انجام بدی) رو انجام بدی از من توقع داری که چی کار کنم؟ واقعا نکتهٔ جالبی بود چون تا اونجایی که من میدونم اصرار بیش از حد باعث لجبازی میشه.
در عین حال هم برای غلبه بر ترس احتیاج به تشویق داریم. در چنین مواقعی چقدر تشویق، اصرار، یا حتا بیمحلی میتونه مفید باشه؟ چون خیلی وقتها فرصت اینقدر کمه که وقتی برای همهٔ اینها نیست و خود شخص هم زمانی نداره که بخواد رو خودش کار کنه که بر ترسش فائق بیاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر