۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

ازدواج منطقی‌ یا هندونه ای



چند شب پیش با چند تا از دوستان بحث ازدواج بود و هر کی‌ یه چیزی میگفت اکثر نظرات بر این بود که " ازدواج مثل یک هندونه در بسته هست".نمدیونم چند در صد از شما هم همین نظر رو دارین؟!
من و علیداد اینطوری فکر نمی‌کنیم به نظر ما ازدواج اتفاقا یه تصمیم کاملا منطقی‌ میتونه باشه. (البته این حرف بیشتر به ازدواج‌های سالهای اخیر مربوط میشه که دختر و پسر اجازه دارن که قبل از ازدواج همدیگرو ببینن، با‌ها هم حرف بزنن، یا به نوعی با هم آشنا بشن).
خیلی‌ از کسانی‌ که ازدواج کردن حتا به طریقه ۱۰۰% سنتی‌ باز هم بالاخره این شانس رو داشتن که یه چند وقتی‌ با طرف نامزد باشن، به نظر من همون مدت هم کافیه که یه سری از نکات اصلی‌ رو از طرز رفتار، شخصیت، فرهنگ، خانواده طرف ببینیم. مثلا شما حتا اولین روزی که با نامزدت میری بیرون میبینی‌ که با جای این که طرف حواسش به شما باشه همش دنبال اینه که کی‌ داره به شما نگاه می‌کنه و هی‌ تذکر بده که بیا اینور، لباست مراتب کن، اون پسر نگات کرد؟.......  یا چه بدونم اگر رفتین خونهٔ طرف میبینین که مادر پسر همش داره قربون صدقه پسرش میره و نمیذاره که اون هیچ کاری بکنه،.... یا طرف دروغ میگه حالا به هر عنوان!!  سیگار میکش یا مواد دیگه،.....یا مثلا میبینیم که طرف از نظر خانوادگی، سطح تحصیلات، فرهنگ و خیلی‌ چیزهای دیگه با ما فرق داره.
متاسفانه ما چه دختر و چه پسر عادت داریم که خیلی‌ سریع احساساتی‌ بشیم و چشممون رو روی واقعیت‌ها ببندیم، عادت داریم که پیش خودمون فکر کنیم که بعد از ازدواج عوضش می‌کنم تغییرش میدم!!!! و از این خیال بافیها.....ولی هیچ وقت به این فکر نمی‌کنیم که کسی‌ که حداقل ۲۰ و چند سالی‌ رو به یه روش زندگی‌ کرده من نوعی نمیتونم که تغییرش بدم. و یا این که سعی‌ می‌کنیم که خیلی‌ چیز هارو برای خودمون توجیه کنیم. یا فکر می‌کنیم که آسمون پاره شده و اون آدم رو فرشته‌های آسمونی برای ما پرت کردن به زمین، دیگه خدارو بنده نیستیم، حرف و نصیحت هیچ کسی‌ رو هم گوش نمی‌کنیم.
تازه بعد از ازدواج که به در بسته می‌خوریم و میبینیم که دیگه کار از کار گذشته و به قولی‌ پشیمونی دیگه سودی نداره.
یه حرفی‌ قشنگی‌ که من از بچگیم از مادرم توی گوشم دارم اینه که میگفت "حتا با عقل و منطق عاشق شو" و "موقع ازدواج چشمات رو کاملا باز کن و بعد از ازدواج چشمات رو ببند".
اگر من بدونم که توی زندگی‌ چی‌ برام مهمه و از طرف مقابلم چی‌ می‌خوام خیلی‌ بهتر و راحتتر می‌تونم تصمیم بگیرم. و از همه مهمتر این که با عقل تصمیم بگیریم نه با احساس. تا به یه نفر آشنا شدیم زودی فکر نکنیم هیییییییییییییی من مرد یا زن آرزوهام رو پیدا کردم بهتره که به هم یه فرصتی بدیم که همدیگرو بیشتر بشناسیم البته با کمال نکته سنجی و عقلانی، بیشتر از خواسته‌ها و امید و آرزوهامون تعریف کنیم و مال اون رو هم بشنویم، سعی‌ کنیم که با خانواده طرف هم رفت و آمد کنیم و به قولی‌ اونا رو هم بسنجیم. یه چیزی که به نظر من خیلی‌ خیلی‌ مهمه خانواده هست، ممکنه که ما فکر کنیم که بابا ولش کن ما که بعد از ازدواج مثلا ایران نمیمونیم یا مثلا فکر کنیم که سعی‌ می‌کنیم رابطه طرف مقابلمون را با خانوادش کم رنگ کنیم ولی‌ نکته مهم اینجاست که این دختر یا پسر توی اون خانواده تربیت شده در نتیجه خیلی‌ از معیار‌های اون خانواده هنوز تووی لایه‌های ذهنی‌ اون باقی‌ مانده حتا اگر اون شخص  ادعا کنه یا نشون بده که با خانوادش فرق داره.
امیدوارم که ازدواج همه جوون‌های مجرد اگر قرار از نوع هندونه باشه اقلاً هندونه قاچ شده و خیلی‌ شیرینی‌ باشه.



هیچ نظری موجود نیست: