۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

آرزوی بهبودی



همین الان یه مطلبی خوندم راجع به یه عزیز در آمریکا به اسم مونا که به علت بیماری احتیاج به پیوند مغز أستخوان داره و درخواست کمک کرده بود و جالب این که یه دفعه ولوله‌ای به راه انداخته و همه در تکاپو افتادن که هر کاری از دستشون بر میاد انجام بدن. که خوب طبقه معمول هم اشک من روان شد.
بعد به ذهنم رسید که ما ایرانیها چقدر آدمهای عجیبی‌ هستیم. یک لحظه اینجوری بیقرار میشیم و از روی لطف و انسانیت دلمون برای یه مریض میتپه و حاضریم که هر جوری شده کمک کنیم و در کنارش اگر یکی‌ از فامیل یا دوستمون مریض بشن حتا یه زنگ هم بهش نمی‌زنیم و حالش رو نمیپرسیم. یا از این که برتری خودمون را با زیر آب همدیگه رو زدن به هم ثابت می‌کنیم و به قولی‌ دلمون رو خنک می‌کنیم. یا از موفقیتهای همدیگه احساس حسادت و حقارت می‌کنیم و اون حس تا جایی میرسه که ارتباط مون رو باهاش قطع می‌کنیم. سر هم دیگه کلاه میذاریم. مطمئنم که از بین کسانی‌ که الان به حال این عزیز غصه میخورن یا براش دل میسوزونن کسانی‌ بودن که در زمان موفقیتش کلی‌ براش مشکل ایجاد کردن.
ولی‌ با همهٔ اینا باز هم جای شکرش باقیه که این موارد بد رو خودمون میشناسیم و میخواهیم که تغییر ایجاد کنیم حتا شده با همین پیغام‌ها در بالاترین باشه و داغ کردن موضوع.
مونا عزیز و کسانی‌ که بیمارید از ته قلبم آرزو می‌کنم که هر چه زودتر بهبود پیدا کنین به خصوص که هموطنان ایرانی‌ هم به هر عنوانی حمایت تون کرده باشن که این بهبودی پاداش و انگیزه‌ای باشه برای همهٔ ما تا عادات بد و زبانزد مون رو تغییر بدیم و هر لحظه که افکار پلید به ذهنمون خطور کرد به یاد بیاریم که هر کدوم از ما در هر لحظه‌ای میتونستیم که جای مونا عزیز باشیم و با مرگ و زندگی‌ دست و پنجه نرم کنیم و باید اونقدری خوب باشیم که امیدور باشیم به پاداش خوبیمون عزیزانی خواهند بود که دست مارو بگیرن.


هیچ نظری موجود نیست: